تاته ی خسته

ساخت وبلاگ

گاهی نیز دَم پسینِ یک روز بارانی

سوسویِ چراغ لَمپای نیمه سوزِ آویخته بر ستونِ چوبیِ خانه تاته را بر سر ذوق می آورد .

دستی به رادیویِ کوچک جلد چرمی اش می کشید و زمزمه ای می کرد .

گاهی دسته ای به تیشه اش می گذاشت و گاوآهن خود را مرتب می کرد

قوری چینی لبِ طاقچه یادگار روزگاران کهن

دلش راخط خطی میکرد و مجال بستن مرهمی بر آن نیافت تا عمق استخوانش ریشه دوانید .

و بالاخره صبح روز بعد

تاته خسته از جورِ زمانه و هجمه ای از تزویر و ریا و دورنگی و نیرنگ ، چوبدستی اش را برداشت و رفت و رفت .

نوگک رستم ممسنی...
ما را در سایت نوگک رستم ممسنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vahedkamalio بازدید : 4 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:49