نوگک رستم ممسنی

متن مرتبط با «تاته» در سایت نوگک رستم ممسنی نوشته شده است

تاته ی خسته

  • گاهی نیز دَم پسینِ یک روز بارانیسوسویِ چراغ لَمپای نیمه سوزِ آویخته بر ستونِ چوبیِ خانه تاته را بر سر ذوق می آورد .دستی به رادیویِ کوچک جلد چرمی اش می کشید و زمزمه ای می کرد .گاهی دسته ای به تیشه اش می گذاشت و گاوآهن خود را مرتب می کردقوری چینی لبِ طاقچه یادگار روزگاران کهندلش راخط خطی میکرد و مجال بستن مرهمی بر آن نیافت تا عمق استخوانش ریشه دوانید .و بالاخره صبح روز بعدتاته خسته از جورِ زمانه و هجمه ای از تزویر و ریا و دورنگی و نیرنگ ، چوبدستی اش را برداشت و رفت و رفت . بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تاته ی خسته

  • گاهی نیز دَم پسینِ یک روز بارانیسوسویِ چراغ لَمپای نیمه سوزِ آویخته بر ستونِ چوبیِ خانه تاته را بر سر ذوق می آورد .دستی به رادیویِ کوچک جلد چرمی اش می کشید و زمزمه ای می کرد .گاهی دسته ای به تیشه اش می گذاشت و گاوآهن خود را مرتب می کردقوری چینی لبِ طاقچه یادگار روزگاران کهندلش راخط خطی میکرد و مجال بستن مرهمی بر آن نیافت تا عمق استخوانش ریشه دوانید .و بالاخره صبح روز بعدتاته خسته از جورِ زمانه و هجمه ای از تزویر و ریا و دورنگی و نیرنگ ، چوبدستی اش را برداشت و رفت و رفت . بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تاته ی خسته

  • گاهی نیز دَم پسینِ یک روز بارانیسوسویِ چراغ لَمپای نیمه سوزِ آویخته بر ستونِ چوبیِ خانه تاته را بر سر ذوق می آورد .دستی به رادیویِ کوچک جلد چرمی اش می کشید و زمزمه ای می کرد .گاهی دسته ای به تیشه اش می گذاشت و گاوآهن خود را مرتب می کردقوری چینی لبِ طاقچه یادگار روزگاران کهندلش راخط خطی میکرد و مجال بستن مرهمی بر آن نیافت تا عمق استخوانش ریشه دوانید .و بالاخره صبح روز بعدتاته خسته از جورِ زمانه و هجمه ای از تزویر و ریا و دورنگی و نیرنگ ، چوبدستی اش را برداشت و رفت و رفت . بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تاته ی خسته

  • گاهی نیز دَم پسینِ یک روز بارانیسوسویِ چراغ لَمپای نیمه سوزِ آویخته بر ستونِ چوبیِ خانه تاته را بر سر ذوق می آورد .دستی به رادیویِ کوچک جلد چرمی اش می کشید و زمزمه ای می کرد .گاهی دسته ای به تیشه اش می گذاشت و گاوآهن خود را مرتب می کردقوری چینی لبِ طاقچه یادگار روزگاران کهندلش راخط خطی میکرد و مجال بستن مرهمی بر آن نیافت تا عمق استخوانش ریشه دوانید .و بالاخره صبح روز بعدتاته خسته از جورِ زمانه و هجمه ای از تزویر و ریا و دورنگی و نیرنگ ، چوبدستی اش را برداشت و رفت و رفت . بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تاته ی خسته

  • گاهی نیز دَم پسینِ یک روز بارانیسوسویِ چراغ لَمپای نیمه سوزِ آویخته بر ستونِ چوبیِ خانه تاته را بر سر ذوق می آورد .دستی به رادیویِ کوچک جلد چرمی اش می کشید و زمزمه ای می کرد .گاهی دسته ای به تیشه اش می گذاشت و گاوآهن خود را مرتب می کردقوری چینی لبِ طاقچه یادگار روزگاران کهندلش راخط خطی میکرد و مجال بستن مرهمی بر آن نیافت تا عمق استخوانش ریشه دوانید .و بالاخره صبح روز بعدتاته خسته از جورِ زمانه و هجمه ای از تزویر و ریا و دورنگی و نیرنگ ، چوبدستی اش را برداشت و رفت و رفت . بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تاته ی خسته

  • گاهی نیز دَم پسینِ یک روز بارانیسوسویِ چراغ لَمپای نیمه سوزِ آویخته بر ستونِ چوبیِ خانه تاته را بر سر ذوق می آورد .دستی به رادیویِ کوچک جلد چرمی اش می کشید و زمزمه ای می کرد .گاهی دسته ای به تیشه اش می گذاشت و گاوآهن خود را مرتب می کردقوری چینی لبِ طاقچه یادگار روزگاران کهندلش راخط خطی میکرد و مجال بستن مرهمی بر آن نیافت تا عمق استخوانش ریشه دوانید .و بالاخره صبح روز بعدتاته خسته از جورِ زمانه و هجمه ای از تزویر و ریا و دورنگی و نیرنگ ، چوبدستی اش را برداشت و رفت و رفت . بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تاته ی خسته

  • گاهی نیز دَم پسینِ یک روز بارانیسوسویِ چراغ لَمپای نیمه سوزِ آویخته بر ستونِ چوبیِ خانه تاته را بر سر ذوق می آورد .دستی به رادیویِ کوچک جلد چرمی اش می کشید و زمزمه ای می کرد .گاهی دسته ای به تیشه اش می گذاشت و گاوآهن خود را مرتب می کردقوری چینی لبِ طاقچه یادگار روزگاران کهندلش راخط خطی میکرد و مجال بستن مرهمی بر آن نیافت تا عمق استخوانش ریشه دوانید .و بالاخره صبح روز بعدتاته خسته از جورِ زمانه و هجمه ای از تزویر و ریا و دورنگی و نیرنگ ، چوبدستی اش را برداشت و رفت و رفت . بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تاته ی خسته

  • گاهی نیز دَم پسینِ یک روز بارانیسوسویِ چراغ لَمپای نیمه سوزِ آویخته بر ستونِ چوبیِ خانه تاته را بر سر ذوق می آورد .دستی به رادیویِ کوچک جلد چرمی اش می کشید و زمزمه ای می کرد .گاهی دسته ای به تیشه اش می گذاشت و گاوآهن خود را مرتب می کردقوری چینی لبِ طاقچه یادگار روزگاران کهندلش راخط خطی میکرد و مجال بستن مرهمی بر آن نیافت تا عمق استخوانش ریشه دوانید .و بالاخره صبح روز بعدتاته خسته از جورِ زمانه و هجمه ای از تزویر و ریا و دورنگی و نیرنگ ، چوبدستی اش را برداشت و رفت و رفت . بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها